کاغذ: سپید آیینه
یک وقتهایی پیش میآید که انسان نیاز دارد یک نفر فقط به حرفهایش گوش دهد. فقط و فقط. نیاز دارد که ذهنش را خالی کند و هیچکس هیچ حرفی نزند و هیچ قضاوتی درباره چرندیات مغزش نکند. متاسقانه در عالم واقعی نوع بشر با قضاوت است که زنده است، تا روی اجسام و افراد و تفکرات و حرکات برچسب نزند نمیتواند دربارهشان فکر کند.
طبق علم زبانشناسی در هنگام نوزادی ما تجربیاتی از طریق حواسمان میآموزیم و این تجربیات هستند که ما را تشکبل میدهند(منظور تنها تجربیات مادی نیست). اما دریافت یک تجربه به معنای فهم آن تجربه نیست. فرآیند فهم تجربه زمانی است که بتوانیم آن تجربه را از دیگر تجربهها تمیز دهیم. برایش سمبلی بسازیم که فقط به آن تجربه تعلق داشته باشد. از طرفی دیگر ما تنها در درون خود زندگی نمیکنیم و با دنیا بیرون هم ارتباط داریم پس سمبلهای ما باید برای اطرافیانمان هم معنا دار باشند. مثلن گریه کودک سمبل تمامی اتفاقاتیست که وضعیت کودک را از حالت نرمال خارج میکند و نمیتواند باعث فهم دقیق وضعیت و برقراری درست ارتباط شود. کم کم کودک سمبلهای بهتری برای بیان تجربیات و مفاهیم پیدا میکند و شروع به حرف زدن میکند. اینجاست که زبان پا به عرصه وجود میگذارد.
پس ما اصولن برای اینکه دربارهی چیزی فکرکنیم نیاز به نامگذاری آن و برچسب زدن به آن داریم. ولی موقعیتهایی پیش میآید که طرف مقابل ما نیازی به تفکر ما ندارد و تنها دو گوش شنوا میخواهد. اما کمتر آدمی توانایی این را دارد که مدتی ذهنش را Hibernate کند و فقط گوش دهد. اینجاست که سفیدی کاغذ(چه کاغذ واقعی و چه کاغذ مجازی) به کار آدمیزاد میآید و عقدهگشایی میکند. کاغذ فقط گوش میکند و هنگامی که با آن حرف میزنیم فرآیندی را شروع میکنیم که نتیجهاش خودشناسی است. وقتی مینویسیم و تفکراتمان را به زبان رایج ترجمه میکنیم، سعی میکنیم بهترین سمبلها و دقیقترین جملات را برای بهتر فهمیده شدن مفاهیم درون مغزمان به کار ببریم. به این ترتیب شاید بعد از نوشتن تازه بفهمیم که واقعن درون مغزمان چه بوده و تازه بتوانیم آن را بسنجیم. نوشتن فرآیندی است که به خود فهمی کمک میکند و باعث میشود که تضادها و مشکلات و پارادوکسهای درونی خود را بشناسیم و اولین گام را برای برطرف کردنشان برداریم.
و متاسفانه نوشتن در دنیا جدید در حال نابودی است که بررسی آن مجالی دیگر میخواهد.
اخه ممکنه همین دو گوش شنوایت هم ازت بگیرم!
ولی واقعا همین طوره چه بسیار نویسنده که هیچ وقت آثارشون رو پخش نکردن!
اما نباید فراموش بشه که تفکرات اگر به اشتراک گذاشته نشن ماهیت وجودیشون زیر سواله(البته به هر شکل و در هر زمان)